«خطبه خوان»
گرچه اندوهی نهان دارد جمی
دستهايی مهربان دارد جمی
در ميان سينه پاكش دلی
ساده چون آب روان دارد جمی
زخمهايی اين چنين دارد به دل
خطبههايی آن چنان دارد جمی
گرچه گمنام است با اهل زمين
دفتری در آسمان دارد جمی
در كف دستان محنت ديدهاش
زخمی از جنس زمان دارد جمی
بیگمان بر قلّههای عاشقی
چون عقابی آشيان دارد جمی
از امام راحل و آن روزها
رازهايی بس گران دارد جمی
از شهيدانی كه با او زيستند
خاطراتی جاودان دارد جمی
در دل چون كوه آرامش ولی
شعله از آتشفشان دارد جمی
چون چريكی پير از ميدان رزم
شرحه شرحه داستان دارد جمی
***
جای دارد در دل مردان مرد
اين خطيب جمعههای داغ و درد
***
چشمهای خويش دريا كرده است
جان خود را شمع شبها كرده است
اين خطيب پير با شوری شگفت
روزهای جمعه غوغا كرده است
آسمانی بوده اين آزاده مرد!
گرچه با ما خاكيان تا كرده است
چون كليدی لحظههای سخت جنگ
قفلهای بسته را وا كرده است
گنجی از اخلاص و ايمان و صفاست
در دل مردم اگر جا كرده است
خيمه ای در قلب محرومان زده
خانه ای از عشق برپا كرده است
روزهای تلخ را بی واهمه
با تنی رنجور معنا كرده است
***
آفرين بر او چنين گل كاشته:
از دو عالم دست و دل برداشته
***
همصدا با آه او اروند رود
سر به صخره می گذارد رود رود
ماه حتی در شب تشويش و درد
پيش پايش گاه میآيد فرود
بیشك اين روحانی درد آشنا
با ملائك میكند گفت و شنود
كس نمی داند نيازش در قنوت
يا چه رازی دارد او وقت سجود
يا چهها كرده ست با هفت آسمان
با تبسمهاش در كشف و شهود
***
شك ندارم با امامش محرم است
عالمی فرزانه همچون او كم است
عبدالرحيم سعيدیراد
شاعرانه - poetic...
ما را در سایت شاعرانه - poetic دنبال می کنید
برچسب : نویسنده : saeedirado بازدید : 164 تاريخ : دوشنبه 25 بهمن 1400 ساعت: 7:26