نثر ادبی- دفاع مقدس

ساخت وبلاگ

سلام.
هنوز هم به رسم روزهای گذشته هر صبح در چشمه ای، واژه ای را می شویم
که با عطر صلوات های تو آمیخته شده است.

صبحانه ام تکه ای نان سنگک است با خوشه ای از خاطرات سبز با تو بودن.

زمین هم هنوز می چرخد و من از روزهای تلخ و شیرینی که در پیش است چیزی نمی دانم.

حتی نمی دانم که این خیابان هايي كه چند وقت است نسیم عبوری را به خاطر نمی آورند، می توانند حرف دلم را به تو برسانند یا باید مثل این روزهای خاکستری، گرد این واژه ها چرخ بزنم و پیر شوم؟

کاش اینجا بودی و می شنیدی صدای گنجشک هایی را که آیه های باران را تلاوت می کنند.

گنجشک ها همیشه خبر آمدنی در صدایشان دارند...

کاش زودتر از راه می رسیدی و با دستمال سفیدت اشک هایم را...

نه!
کاش زودتر از راه می رسیدی و با دستمال سفیدت دلتنگی هایم را پاک می کردی.

نگاه کن!
این همه زخم بر صورت گلهاست
این همه دلتنگی بر دوش ساکنان خسته ی این خیابان ها.

این همه اشک در چشم خاکيان است ؛
و این همه شهید که درانتظار تو، پرچم فریاد بر شانه دارند.

نگاه کن چقدر مادران منتظر که با یاد تو ختم قرآن گرفته اند

...و این همه چراغانی و این همه تاق نصرت برای آمدن توست .

حرف های ناگفته بسیار است !... زودتر بيا!

همين!
دیگر عرضی ندارم.

شاعرانه - poetic...
ما را در سایت شاعرانه - poetic دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : saeedirado بازدید : 17 تاريخ : چهارشنبه 18 بهمن 1402 ساعت: 15:06